110

ساخت وبلاگ

امکانات وب

۲۲۹ : دست های مرگ روی شونه م سنگینی میکنن...به نظر زمان زیادی نمونده...ولی اگه اینطور هم باشهچیزی از دست نخواهم داد...زندگی سرشار از رنج،عزلت و فراق بود...هر شیرینی ته طعم تلخی داشتهزار برابر شیرینیش، تلخیش برام موند...هر تصوری، آرزو و رویایی داشتم رو سرم خراب شدخوب بودم و خوب موندم...خواستم تغییر کنم ولی ذات رو نمیشد تغییر داد...فقط امیدوارم بعد مرگ هیچکس عزیز نباشه. + چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ 3:1 | احسان | 110...ادامه مطلب
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 1 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 1:15

ولی من به این دنیا نمیومدم.... منو به زور آوردن... 110...
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 27 تاريخ : شنبه 13 آبان 1402 ساعت: 11:50

۲۲۷ :

ظلم قدیمی ترین قانون طبیعته...

به بچه هاتون دنیا رو جای صورتی و نرم نشون ندین...

وقتی بزرگ بشن و واقعیت هارو بفهمن

ضربه روحی و ترومای بزرگتری میخورن...

+ چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۴۰۲ 3:24 | سورنا |

110...
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 14:26

۲۲۵ :

تجاران امید... هول های رنگارنگ...

اورگاسم های متنوع...

ریا و عاطفه فروشی برای نفع...

زمانی که فهمیدی دنیا از حملات بالا عبارته

یعنی بزرگ شدی...

+ پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲ 4:10 | سورنا |

110...
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 41 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 14:00

۲۲۶ : صدای جیرجیرک در حیاط بزرگ تاریک می پیچید...بوی نبود تردد های ماشین، از هوا حس میشد...نور کم چراغ هایی که با فاصله 20 قدمی از هم بودندر افق راه، اجازه گشاد شدن مردمک را نمیداد...روی چمن دراز کشیده بود و به ماهی که از همه جایاین دنیا کثیف به همان شکل دیده میشد نگاه می کرد...انگار تمام آدم ها به یک باره از دنیا ناپدید شده ولی کثافت آنها پایدار مانده بود.دیگر کسانی نخواهند بود که برایش سیگار تولید کنند!کسی نبود که دروغ بگویدکسی نبود که او را احمق فرض کند...نمی دانست کدام یک وحشتناک تر است...هر از گاهی نسیمی خنک می وزریدو بدن نحیفش را با خود می لرزاند...رقص درخت ها انگار با او حرف میزد...از بچگی صدای رقص درختان با باد، حس عجیبی به اون می داد...برای چندمین بار می فهمید این تئاتر، چقدر مسخره است...آهنگ ode the simplicity سکرت گاردن برای بار چندم از گوشیش پخش میشد...دلش تنگ حتی مزخرف ترین خاطرات بچگیش هم میشد...دیدن توالت در خواب و حس داغی بعد از آن...تلاش های ۶ سالگیش برای نوشتن، وقتی صدای توپ بازی بچه هااز کوچه می آمد...حس تقدیر شاگرد اولی و تلاش همکلاسی هایش برای دوستی با او...اعتماد به نفسی که فکر میکرد همه کاری میتواند انجام دهد.شاید به یک نوعی نفهمی نیاز داشت...به یک زندگی حیوانی... بخورد بکند بریند بشاشد و بخوابد...می دانست زندگی همین قدر احمقانه استو تفاوت مسیر بگا رفتن... + پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲ 4:33 | سورنا | 110...ادامه مطلب
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 36 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 14:00

۲۲۴ :

وقتی بزرگتر میشی میفهمی

دنیا اونقدری که فکر میکردی رنگی نیست...

هر کاری هم از هر کسی بعید نیست...

نقش آمیگدالا رو هم میفهمی...

+ شنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۱ 1:10 | سورنا |

110...
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت: 16:53

۲۲۳ : گذشته‌م ترسناک بود؛همین الانش هم خوب نیست؛آینده هم ترسناک‌تر به نظر می‌رسه...حداقل منطقم اینو میگه...تقریبا همیشه به همین موضوع فکر می‌کنم و این باعث میشهحتی از فعالیت‌های خیلی معمولی روزانه‌مم بمونم...یه جورایی حس می‌کنم یه آدم معمولی هم نیستم...یادم میاد اون قدیما اعتماد به نفس داشتم؛چیزای جدید رو دوس داشتم تجربه کنم؛پیش خودم میگفتم آره بابا میتونم چیزی نیست؛انقدر به چگونگی انجام یه کار فکر میکنم کهوقت عمل نمیتونم انجام بدم...شایدم واقعیت اینکه آینده ترسناک تر خواهد بود؛نمیذاره زندگیمو پیش ببرم...یه جورایی میخوام دور زمان رو انکار کنم؛ + پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱ 20:38 | سورنا | 110...ادامه مطلب
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 81 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:08

بازداشت . . . ! آدم درد هم بکشه حداقل آزاد درد بکشه . . . لحظه شماری برای اسارت مجدد! 110...
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 3:05

۲۲۱ : نوشتن بی فایده س ، اون شعر های زیبا بی فایده ان .دکتر هم نمیفهمه من قرص ضد افسردگی نمیخوامنمیخوام مثل ماهی های ژاپنی برم اینور و اونوربعضی وقتا فکر میکنم متانت سکوته و بس.تلاش ها بی فایده س.دلم میخواد فراموش بشم فقط.کلیپ های انگیزشی حالمو به هم میزنه...همه چی حالمو به هم میزنه.فقط میخوام همه چی تموم بشهانگار منی وجود نداشته...آخرش باز سیاهی شب و سفیدی روز دنیا بچرخه بچرخه بچرخهبدون من....نیازی به ناراحتی هم نیستمن چیزی نخواهم فهمید. + سه شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۹ 3:44 | سورنا | 110...ادامه مطلب
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 85 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 3:05

۲۲۲ : فکر میکردم همه چیز باید پایان دل انگیزی داشته باشدمثلا چند صد کیلومتر دور تر از ساحل هوای نسبتا تاریک با نم نم بارانتنهایی قدم زد ریه های خود را با بوی خاک نم پر کردو با یک آهنگ زدبازی به قدم زدن ادامه داداین طرز فکر اشتباه این ناخوشی باعث شد همه چیز را ناتمام رها کنم.چه کسی میتوانست بفهمد؟ پایان خوش من برای همه پایانی خوش بود؟شاید کسی دوست داشته باشد پایان داستان روی تخت اتفاق بیوفتددر حالی که  با یک زن روس بلند قامت و بلوند در حال جقت گیری و عشق بازی است.این در حالیست که دیگری میخواهد در راه وطن غرق در خون گلوله باران شود.بعد از این تفکرات پسرک به خود آمد...و به قابلمه ی روی اجاق گاز قدیمی خیره ماندمادرش گفته بود سوپ برایش پخته است در این هوای سرد خوب خواهد بود!پسرک میدانست اون میدانست درون ظرف از محتویات سوپ تنها آبش وجود دارد...چشم هایش را بست و خدا را شکر کرد...و این پایان قصه ی ما بود! + دوشنبه سوم شهریور ۱۳۹۹ 22:52 | سورنا | 110...ادامه مطلب
ما را در سایت 110 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan-gomnam بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 3:05